ایران به یکی از بزرگترین صادرکنندگان سرمایههای انسانی تبدیل شده است.
می دانید خروج یک نقاش یا تذهیبکار معادل چند بشکه نفت صادراتی خسران مالی و فرهنگی دارد؟
این روزها که مسابقات المپیک در جریان است؛ اصطلاح «تیم پناهندگان» مدام به گوش می رسد و داغ مهاجرت را تازه می کند.
فراموش نکرده ایم که روزگار پیش از کرونا چطور در مسابقات جهانی در سراسر دنیا، ایرانیان مقیم خارج کشور، تیم های ملی را تشویق می کردند. گزارشگرهای کم سواد تلوزیون هم گاهی ذوق زده می شدند از این حضور پرشور ایرانیان، فارغ از این سئوال که چرا تعداد مهاجران ایرانی از استرالیا تا ایتالیا و کانادا و... اینقدر زیاد است.
ریشه یابی دلایل مهاجرت و توجیهات مربوط به آن زیاد است. نمی دانم این که اگر مشکلاتی در خانه هست، باید برای رهایی از مشکلات به خانه همسایه کوچ کرد یا به تعمیر خانه پرداخت و حد این ساختن و تحمل چقدر است؟
این که وطن مهمتر است یا زندگی شخصی؟
جواب ها متفاوت است و پاسخ من که مانده ام و می مانم، برای کسی معیار نیست.
مهاجرت تنها بین ورزشکارها و تن دادن به بی پرچمی نیست. فرار مغزها صدای همه دلسوزان را بلند کرده است. مغزهایی که سرمایه هستند و بی خبری یا بی توجهی به هدر رفت این سرمایه ها تا جایی است که یک نوجوان به راحتی در رسانه ملی خطاب به بیننده ها می گوید:
«بذارن از این مملکت برن»!!!!
علاوه بر دانشمندانی که برای سال های تحصیل ایشان پول همین مملکت هزینه شده و به رایگان به خدمت کشورهای دیگر می روند، کم نیستند کارگردان های بزرگ سینما، هنرپیشه ها، موسیقی دان ها، خواننده ها، کارآفرین ها، نویسنده ها و... که سرمایه هنری خود را از کشور خارج کرده اند. گروه هایی که به واسطه شهرت و یا اخبار برای مردم آشنا هستند.
در این میان کمتر به فرار هنری هنرمندان حوزه هنرهای تجسمی پرداخته می شود. در حالی که در چند سال گذشته شاهد جریان بزرگی از مهاجرت نقاشان و مجسمه سازان و خوشنویسان و نگارگران و عکاس ها و... هستیم.
اگر چه ترکیه یکی از مقاصد مهم این گروه بوده اند اما مقصد این هنرمندان به اروپا و استرالیا و کانادا و... هم رسیده است.
آیا هیچ یک از مدیران به این پدیده هنری ـ اجتماعی پرداخته است؟
دغدغه ای برای تسهیل گری و یا حداقل کنترل این فاجعه هنری و انسانی به چشم خورده است؟